-
اولین باری که رومینا عاشق شد
چهارشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1390 11:48
احساسم نسبت به دریا خیلی جالبه آخه مکان یک عشق خیلی نادره ، مثل یک قصه است یا خاطره ، ولی این قصه ی من فرق داره با تمام داستانام تو دفترای باطله ......... یک روز ابری بدون بارون من بودمو اون بودشو یک دریای بزرگ و مهربون تازه متوجه شدم که دوستم داره ، اینکه نگاه کردناش با روزای قبل خیلی فرق داره فقط منو اون بودیم کنار...
-
خسته شدم
یکشنبه 7 فروردینماه سال 1390 13:28
خیلی سخته، زندگی رو دارم میگم دلم میخواد آتیش بگیرم بسوزم ذره ذره آب بشم نابود بشم بعضی اوقات میگم اینکه چیزی نیست تازه اول راهی سختی های زیادی در انتظارته متنفرم از خودم از زندگیم از ... خنده هامو میخوام خنده هام کجان اونا؟؟؟؟ یک اونارو به من برگردونه یکی کمکم کنه خدا صدامو میشنوی ؟؟؟ میفهمی چی میگم؟؟؟؟ دارم التماست...
-
نوازشم میکرد
دوشنبه 23 اسفندماه سال 1389 13:40
صبح بود صبح خیلی خیلی زود صبح بهاری با بقیه روزا فرق داشت گرمای دستاشو رو پیشونیم احساس میکردم آروم نازم میکرد آروم آروم زیره لبش زمزمه میکرد نمیدونم چی سعی کردم بیشتر گوشامو تیز کنم آره اسمم بود رومینا بیدار شو رومینا خانوم بیدار شو اینقدر گرمای دستاش لذت بخش بود که دلم نمیخواست بیدار بشم میخواستم ساعت ها بخوابمو...
-
فراموشی
دوشنبه 23 اسفندماه سال 1389 13:17
خیلی دوست دارم فراموشم بشه همه چیز همه چیزه همه چیز
-
بعد از مدتی سلام
یکشنبه 1 اسفندماه سال 1389 21:04
سلام چند وقت بود نمینوشتم سرم شلوغ بود گرفتار بودم ولی گرفتاری ها شلوغ بودنا همش برای همه هست و شاید بهتره بگم یک توجیه بسیار بسیار بزرگ میتونه باشه بعضی از دوستان هستن که خیلی وقته نرفتم سری بزنم بهشون میدونم از دستم ناراحتین ولی ببخشید بگذریم توی این پست ازتون فقط یک سوال دارم یک سوال کوتاه خواهش میکنم جواب بدین بهش...
-
...
یکشنبه 19 دیماه سال 1389 19:21
باران میبارید آسمان اشک میریخت ماه میتابید ستاره میدرخشید و زمین در آغوش برف و سرما در زمین ... در گوشه ای از زمین کودکی نگاه میکرد نمیخندید اشک نمیریخت بغض نداشت حسادت نمیکرد فقط و فقط نگاه میکرد به دستان گرم و پر محبت مادرو کودک ... و به آرامی : خدا بزرگ است خدا بزرگ است پی نوشت 1 : میدونم از این اپم چیزی نفهمیدین...
-
خوشبختی ....
شنبه 27 آذرماه سال 1389 13:28
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA خوشبختی داشتن همه ی چیزهایی که دوست داری نیست خوشبختی دوست داشتن همه ی چیزهایست که داری
-
و .....
سهشنبه 2 آذرماه سال 1389 23:56
این فقط برای شماها که تو نا امیدی دست و پا میزنید دوستتون دارم دختری را که در تصویر می بینید ، کتی کرکپاتریک نام دارد؛ کتی 21 ساله به همراه نامزد 23 ساله خود نیک برای جشن عروسی شان آماده می شوند. این عکس تنها چند دقیقه قبل از مراسم عروسی این دو جوان ، در روز 11 ژانویه 2005 گرفته شده است. کتی مبتلا به سرطان است و...
-
یک احساس خوب
چهارشنبه 19 آبانماه سال 1389 13:57
الان دیگه دیدگاهم به کلی عوض شده نمیدونم چرا احساس میکنم دیگه دارم فرشته ی گم شدمو دوباره پیدا میکنم هم اینکه دیگه دوست ندارم یک روز که از خواب بیدار شدم همه چیزو فراموش کنم چقدر خوبه وقتی یک انگیزه پیدا میکنی برای زندگیت هر چند که اون انگیزه طولانی مدت نباشه ولی بازم تورو به ذوق و شوق میاره بهت یک روحیه ی تازه میده...
-
یک خواب خوب
سهشنبه 11 آبانماه سال 1389 11:56
ای کاش یک روز که چشمامون باز میکنیم متوجه بشیم که همه چیز یادمون رفته حتی اسممون احساساتمون خانوادمون همه چیزه همه چیز اون وقت شاید میتونستیم یک زندگی جدید و بدون دغدغه ی ذهنی شروع کنیم برامون یک جور تولد دوباره بود مگه نه ؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!
-
بی معرفت
دوشنبه 3 آبانماه سال 1389 22:00
آره با تو هستم بیا بخون چه زود رفتی چه زود جا خالی کردی و همه رو تنها گذاشتی آره با تو هستم همونی که خستم کردی اشکمو در اوردی شکستم دادی یا شاید نا امیدم کردی حالا فرار کردی ؟؟؟ خیلی ترسویی منتظرتم تا بدونم کی هستی سرت داد نمیزنم باهات دعوا نمیکنم قول میدم فقط بهت لبخند بزنم پس منتظرم نزار
-
تولدش مبارک
پنجشنبه 29 مهرماه سال 1389 15:12
وقتی که برای اولین بار همکلامش شدم نفهمیدمش سعی کرد منو متوجه کنه سعی کرد که روشنم کنه سعی کرد که بیدارم کنه ولی بازم خواب بودم بازم نمیفهمیدم بازم ساکت بودم ولی کم کم چشمام باز شد معنی چیزهاییرو که هیچوقت نمیفهمیدم فهمیدم درکش کردم باورش کردم و عاشقش شدم اولین نفری بود که الفبای یک عشق واقعی رو به من یاد داد واینقدر...
-
فرشته ی من کجاست ؟؟؟؟؟
سهشنبه 20 مهرماه سال 1389 14:39
یادمه همیشه بهم میگفتن بچه ها یک فرشته دارن یک فرشته ی نگهبان که همیشه مراقبشونه فقط در این حد میفهمیدم که یکی کنارمه وثانیه به ثانیه هواسش به منه و مراقب تمام بازیگوشی ها و شیطنت های بچگیم باهام هربون بود دوستش داشتم میدیدمش احساسش میکردم حتی وقتی که شبا سرمو میزاشتم رو بالشم تا بخوابم دستای مهربونشو روی سرم در حال...
-
عشق و .........
چهارشنبه 31 شهریورماه سال 1389 20:38
یک حسه یک نیاز یک سوال برای ما آدما و نمیدونم کی میرسیم به این ......... ادامه مطلب منتظرتونم دوستش داشتم دوستم داشت عاشقش بودم عاشقم بود با وجودش خوشبخت ترین مرد روی زمین بودم با وجودم خوشبخت ترین زن روی زمین بود زندگی عاشقانه ای داشتیم به هم وابسته بودیم همیشه سرشو میزاشت رو شونه هامو میگفت وقتی کنارمی احساس غرور...
-
خدا و قاصدک ها ....
شنبه 13 شهریورماه سال 1389 22:34
وقتی چشمامو باز کردم دیدم وسط دریا روی یک قایق کوچولو نشستم یک ادم مهربونم جلوم نشسته بود پارو میزنه و با لبخندش بهم سلام میکنه بهش گفتم تو کی هستی گفت یک فرشته گفتم من اینجا چی کار میکنم گفت اینجا بهشته گفتم مگه من مردم خندید و گفت نه گفتم پس چرا .... نزاشت ادامه بدم لبخندی زد و گفت : داریم میریم ملاقات خدا گفتم مگه...
-
رومینا سفره
شنبه 6 شهریورماه سال 1389 19:23
سلام به همه عزیزای دل رومینا بچه ها من الان سفر هستم الانم از کافی نت اومدم پیشتون تا یک هفته ی دیگه بر میگردم مشهد و جواب تمام ایمیلا و نظراتتون میدم خیلی خیلی دوستتون دارم به امید دیدار
-
مهمونی خدا
یکشنبه 24 مردادماه سال 1389 21:48
گاهی دلت حسابی میگیره ! خسته میشی از این همه رنگ !! از این همه زمین گاهی دلت آسمون میخواد !! دلت خدایی میخواد که بشه به پاش افتاد که بشه سرتو بزاری رو شونه هاش اصلا گاهی خسته میشی از این بار امانت که روی شونه هات سنگینی میکنه گاهی اوقات دلت میخواد بری تو بغل خدا و محکم تو بغلت بگیریش و سرت روی سینش بزاری و اشک بریزی...
-
یک خواهش
یکشنبه 17 مردادماه سال 1389 16:24
ای خدا اومدم فقط ازت یک خواهش کوچیک کنم خواهش خیلی خیلی خیلی کوچولو .. ... ... ... ... خدایا یک کم بیشتر نوازشم کن
-
ماجرای یک تصادف
شنبه 16 مردادماه سال 1389 13:33
این یک اتفاق نیست یک فرصته چند روز پیش توی روزنامه خبر یک تصادف بین شهری رو شنیدم که یاد یکی از مصاحبه هام با یک خانومی افتادم که این اتفاق از نزدیک دیده بود و برای من تعریف کرده بود برای من که خیلی جالب بود گفتم برای شما هم بنویسم تا بخونین برایتون در ادامه مطلب گذاشتم اگه خواستین بخون دوست دارم در آخر نظرتونو بگیم...
-
فرشته های خدا
شنبه 9 مردادماه سال 1389 11:03
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA به چشم های پاک و دست های ناتوانش توجه کن به دل کوچک وچهره ی معصومش بیاندیش تا شاید به عظمت و بزرگی آن بی همتا ایمان بیاوری شاید به توانایی و مهربانی اش ایمان بیاوری شاید ایمان بیاوری که بزرگی و عظمتش را در ذره ذره ی وجودش خلاصه کرده است تو تو بدانی و آگاه باشی که این فرشتگان...
-
خدا جون دوست دارم
سهشنبه 5 مردادماه سال 1389 17:34
کاش میشد فقط هر وقت که دلمون میگیره پیشه خدا نریم و شکایت نکینم کاش میشد فقط وقتی ناراحتیم از دنیاش براش نگیم کاش میشد وقتی که خوشحالیم فقط برای یک بار بهش چشمک بزنیم کاش میشد وقتی که داریم اشک شوق میریزیم سرمون رو به آسمونش بگیریم و فقط یک لبخند کوچیک بزنیم کاش میشد یادمون باشه که خدا همیشه هست هر ثانیه هر دقیقه هر...
-
رسالت ما آدما
چهارشنبه 23 تیرماه سال 1389 18:10
به عنوان یک انسان علاوه بر پیگیری مسائل و منافع شخصی خود چه رسالت های دیگری در این دنیا داریم ؟ خدایا دوستت دارم اندازه ی آسمون ستاره و ماه مهربون خدایا خیلی دوست دارم اندازه ی بی قراریهام برای تمام مراحل زندگی و جداییام Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA روح گریه میکرد فرشته ها جمع شدن اونا نارحت شدن فرشته ای...
-
منتظر تولدی دوباره
سهشنبه 15 تیرماه سال 1389 11:43
ای کاش می شد فهمید در دل آسمان چه می گذرد که امشب با ناله ای بغض آلود بر دیار این دل خسته اشک می ریزد صدای موج های دریا به گوش جنگل و بیابان میرسد موج های خروشان موج هایی با مشت های سنگین و آتشین برای اعتراض برای شکایت به دنیا به خدا به ادما آره اون منتظر تولدی دوباره است تولدی برای پاک شدن و سفید شدن دنیا موج ناراحته...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1389 19:16
بهار میرسد موج میزند آسمان میبارد و ستاره ها برای چشمان زیبایت چشمک میزنند انگار طبیعت هم آمدنت را به ما نوید میدهد خدا فرشتگانش را دوست دارد ( تقدیم به رومینای عزیزم : دوست داشتنی ترین خواهر دنیا و تنها فرشته ی زمینی آدما)
-
خدا جون خیلی دوستت دارم
شنبه 6 تیرماه سال 1388 20:48
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA سلام گرم رومینا رو بپذیرین و اگه دوست داشتین بیان ادامه مطلب میخوایم با هم دعا کنیم Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA اومدیم تا با هم دعا کنیم آخه چند سال پیش توی همچین روزی خدا یک فرشته رو فرستاد به زمین اسمش روشنک بود روشنک خیلی خوب بود خیلی پاک بود خدا همیشه...
-
دلتنگی
پنجشنبه 4 تیرماه سال 1388 18:59
سلام عزیزای رومینا خوشحالم که اومدین ادامه مطلب منتظرتونم تقدیم به اونی که خیلی دوستش دارم و چشم انتظارشم تقدیم به جیمی عزیزم واسه ی تو می نویسم واسه تو که مثل نوری کاش بدونی که عزیزم می میرم از غم دوری یاد روزای گذشته دلخوشم کرده به بودن تو بگو وقتی تو نیستی چی دارم واسه سرودن مهربون بودی و دنیا با تو رنگ تازگی داشت...
-
کنکور نوید گل
سهشنبه 2 تیرماه سال 1388 20:22
سلام بچه ها خوبین؟؟؟؟؟ نمیدونم اول سلام علیک چی بگم ولی اومدم که ازتون بخوام برای بچه هایی که جمعه کنکور دارن دعا کنید خیلی تلاش کردم تروخدا براشون دعا کنین مخصوصا دوست خوبمون نوید گل براش دعا کنین اولین نفر بشه و به چیزی که میخواد برسه داداش نوید من عزیزه من ما همه اینجا برات دعا میکنیم به دلت بد راه نده خدا بزرگه...
-
سلام اسمم رومیناست
شنبه 30 خردادماه سال 1388 11:10
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA سلام یک سلام پر از مهربونی برای مهربونایی که مهربونیشون قلب منو پر کرده یک سلام از روی عشق برای عاشقای پر حرارتی که که با وجودشون قلبم گرمه گرم کردن یک سلام پر از گلای یاس برای عزیزایی که بوی عطر وجودشون تمام وبلاگ گرفته یک...
-
رومینا خوب شده
جمعه 29 خردادماه سال 1388 15:21
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA سلام اومدم بگم رومینا حالش خوبه خوبه یعنی خیلی خوبه خوبه دو روزه که به هوش اومده دیگه بیداره دیگه چشماش باز شده و حالا داره میاد خونه اینقدر خوشحالم که از صبح زود اومدم خونه دارم تمیز میکنم تا الان داشتم خونه رو تمیز میکردم اینقدر پسر خوبی شده بودم که تمام اتاقا رو تمیز...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 خردادماه سال 1388 12:46
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA به نام خدای بزرگ سلام اومدم مثل همیشه از رومینا بگم دیشب یک اتفاق جالب افتاد دیشب کنار رومینا نشسته بودم ولی تو حال و هوای خودم بودم به این فکر میکردم که وقتی رومینا خوب شد چه کار کنیم چه جوری از شر این زندگی که داریم راحت شیم اگه رومینا یک دفعه دلش خواست بره دنبال مهرداد...